Romeo

و مرگ مُردن نیست:
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست!
من مرده گان بی شماری را دیده ام
که راه می رفتند؛
حرف می زدند؛
سیگار می کشیدند؛
و خیس از باران
انتظار وُ تنهایی را درک می کردند…

"حسین پناهی"

آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۸
    She
پیوندها

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

کودکی پر سر و صدا بودم ناگهان خودم را در جایی دیدم همه غربیه بودند هنوز طبع سرد آنجا را به یاد دارم حرف هایشان را به یاد دارم اما بهترین اتفاق زندگی ام را که هنوز با من است به یاد ندارم که چگونه اتفاق افتاد در آن جمعیت سرد حرارت وجودش مرا جذب خودش کرد دخترکی با موهای بافته و بلند شاید با موهایش مرا افسون کرد ارزوی داشتن موهایی همچو او را داشتم .

مرا به کنار خودش کشید در آن انبوه بار منفی که به سمتم می آمد اون مرا دید و نجاتم داد ..

۱۲ سال می‌گذرد که او را می شناسم اما انگار او را قبل از به دنیا آمدنم می‌شناختم در جهانی دیگر نیز با او همکلام شده بودم .

چگونه برایت شعر بنویسم در حالی که وصف کردنی نیستی چگونه احساسم را به تو بگویم؟ 

آن را شکستم چون در دستان تو زیبا بود من آن را در دستان تو تصور کردم هنگامی که دیدمش . 

بهترین اتفاق زندگی ام تو بودی اما آن صحنه آشنایی را به یاد ندارم . اما به یاد دارم‌هنگامی که به خانه می‌رسیدم تو را وصفم میکردم میخواستم به همه بگویم من تو را دارم تو به من احساس غرور میدادی .

این را بدان هرجا که باشی من کنارت ایستاده ام حتی اگر نباشم 

 

 

:)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۵۱
Romeo Romeoo

هنوز گرمای صورتش نگاه لطفش را به یاد دارم خیال میکردم زندگی سرشار از آرامش دارد در شهری پرهیاهو زندگی اش را می‌کند...

برایم محو شده بود اگر در میام جمعیت میدمش نمیشناختمش و نشناختمش خودش سراسیمه به سویم آمد با آن لبخندش که هیچ وقت یادم نمی‌رود نگام کرد صدایم زد او را می شناختم اما غریبه بود برایم به او خندیدم دوباره با آن لبخندش مرا نگریست فهمید او را کامل به یاد نمی آورم گفت من آنم که توانایی نوشتنت را به تو آموخت ناگهان چشمانم برق زد اورا در آغوش کشیدم نگاهش کردم .

اما این به خاطره تبدیل شده کاش بیشتر نگاهش کرده بودم کاش فراموشش نکرده بودم مانند شارزده کوچلو بی آنکه دردی بکشد رفت.

 

:)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۱:۳۳
Romeo Romeoo