Romeo

و مرگ مُردن نیست:
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست!
من مرده گان بی شماری را دیده ام
که راه می رفتند؛
حرف می زدند؛
سیگار می کشیدند؛
و خیس از باران
انتظار وُ تنهایی را درک می کردند…

"حسین پناهی"

آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۸
    She
پیوندها

چند سال است هر روز تکرار می‌شود 

بی خوابی ها 

زیاد خوابیدن ها

نشخوار فکری ها 

دعوا ها 

زیاد فیلم دیدن ها 

تنفر از ادم ها

بیشتر تنها ماندن ها 

سناریوهای غیرواقعی ساختن ها 

تپش قلب ها 

حالت تهوع ها 

ترس ها 

قورت دادن بعض ها 

تحقیر شدن ها 

فراموش کردن ها 

فراموش کردن وجودم ، خودم خود واقعی ام 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۰۲ ، ۰۳:۲۰
Romeo Romeoo

کاش ابر بودم

همراه باد به ناکجا آباد میرفتم هنگامی که غم وجودم را فرامیگرفت هرکجا که دلم میخواست میگریستم و مردم مرا رحمت الهی می‌خوانند. 

دوست دارم هرچیزی بودم جز انسان .‌‌‌...

شاید اگر انسانی بودم که دیگران مرا قبول داشتند و بیهوده نبودم برایم آسان تر بود اما او می‌گوید باید خودت را قبول داشتی تا دیگران تو را بپذیرند اما هنوز نمیتوانم این جمله را هضم کنم انگار به دنبال کسی ام که دستم را بگیرد اما نیست ....

من حتی دارم زیر قول های خودم میزنم دیگر خودم هم خودم را قبول ندارد از دیگران چه انتظاری میرود؟؟

 

 

:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۰۲ ، ۱۴:۲۹
Romeo Romeoo

 الان که تنها تر شدم حتی اگر بمیرم کسی نخواهد فهمید حتی خانوادم انها نیز فکر می‌کنند یا دارم درس می‌خوانم یا فیلم میبینم سرم در کار خودمم است و فردای آن رو وقتی مامانم بخواهد با نفرت من را بیدار کند شاید متوجه می‌شود  که من مردم شاید هم نشود او روی شغلش بسیار حساس و جدیست و من آن لحظه از صبح اهمیتی برایش ندارم.

پدرمم که تا ظهر به سمت اتاق من نمی آید...

بردارم؟!! مگه هست؟ اما برای من دیگر عنوان بردار را ندارد اون نیز من را به عنوان خواهر خودت نمی‌داند ولی این قضیه نباید اینقد من را ناراحت کند و قلبم را بخراشد......

رفیق؟ آن هم تمام شد

 

بله من تنهاتر شدم دیگر کسی را نمی‌شناسم که بتوانم به او اعتماد کنم و او نیز به من 

بتوانم بدون آنکه ناراحت شود نگرانش شوم احوالش را جویا شوم مراقبش باشم و از اعتمادم سواستفاده نکند 

 

 

 

 

:)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۴۳
Romeo Romeoo

"هرجور راحتی" 

دیگر کشش نداد و با یه جمله تمامش کرد همه آن ۱۵ سال را

 

 The second someone mentioned you were all alone

I could feel the trouble coursing through your veins

Now I know, it's got a hold

Just a phone call left unanswered had me sparking up

These cigarettes won't stop me wondering where you are

Don't let go, keep a hold

If you look into the distance, there's a house upon the hill

Guiding like a lighthouse

It's a place where you'll be safe to feel our grace

'Cause we've all made mistakes

If you've lost your way

I will leave the light on

I will leave the light on

I will leave the light on

I will leave the light on

Tell me what's been happening, what's been on your mind

Lately, you've been searching for a darker place to hide

That's alright

But if you carry on abusing, you'll be robbed from us

I refuse to lose another friend to drugs

Just come home, don't let go

If you look into the distance, there's a house upon the hill

Guiding like a lighthouse

It's a place where you'll be safe to feel our grace

'Cause we've all made mistakes

If you've lost your way

I will leave the light on

I will leave the light on

I will leave the light on

I will leave the light on

I will leave the light on

If you look into the distance, there's a house upon the hill

Guiding like a lighthouse

It's a place where you'll be safe to feel our grace

And if you've lost your way

If you've lost your way

I will leave the light on

And I know you're down and out now, but I need you to be brave

Hiding from the truth ain't gonna make this all okay

I see your pain

If you don't feel our grace and you've lost your way

Well, I will leave the light on

I will leave the light on

 'Cause I will leave the light on

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۲ ، ۱۴:۲۴
Romeo Romeoo

اعتماد کلمه ای که برایش چندی پیش خیلی احترام قائل بودم اما حالا برایم بی ارزش است هر کسی به نحوی باعث شد که باز این کلمه را زیر سوال ببرم هر چقد راستگو تر بودم در مقابلم انسانی دروغگو قرار گرفت 

متنفرم از خودم از اعتماد بی جایی که به هرکسی نشناخته کردم متنفرم از تو که میدانستی چقد سر این موضوع که دیگر نمیتوانم اعتماد کنم حساسم و باز هم دروغ گفتی و ادامه دادی و دادی .....

متنفرم از خودم بخاطر این چند سال حیاتی زندگی ام صرف تو کردم که اعتماد کردم که درکت کردم با دردت گریه کردم با خنده ات خندیدم، برایت نوشتم 

دوست دارم داد بزنم بگم به هیچکس اعتماد نکنین هیچکس هیچکس 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۲ ، ۰۱:۴۳
Romeo Romeoo

نمیدونم چقد دیگه باید از خودم بدم بیاد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۲ ، ۱۳:۰۱
Romeo Romeoo
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ مرداد ۰۲ ، ۲۳:۵۴
Romeo Romeoo

ذهنم آنقد درگیر است که حتی نمیتوانم تمرکز بگیرم نمیدانم کجام دارم چیکار میکنم خالی از احساسم حتی بی حسی خودم را حس نمیکنم درواقعه هیچ چیزی را حس نمیکنم خدر شده ام 

دوست دارم مغزم را بردارم .

:) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۲ ، ۲۲:۴۲
Romeo Romeoo

خستم حوصله هیچ کس را ندارم حوصله چت کردن ندارم حوصله اعضای خانواده ام را هم ندارم حتی حوصله خودم را هم ندارم 

زندگی ام را به تباهی کشانده ام کاش میشد غیب شوم 

دلم می‌خواهد داد بزنم گریه کنم ولی حوصله اش را ندارم 

امسال اولین سالی ست که پشیمانم ، پشیمان از هدر دادنش پشیمانم که زیادی برای دیگران بودم پشیمانم که خودم را ندیدم پشیمانم که با خودم رو راست نبودم پشیمانم که جلوی خود واقعی ام را گرفتم.

از رفتار های خودم از زیادی مهربان بودن هام پشیمانم از فرار از وجدانم 

حس میکنم هیچ وقت قرار نیست خود واقعی ام شوم متعادل نیستم نمیتوانم میانه رو باشم همیشه یا از این ور بوم می افتم یا از آن ورش 

خستم از خودم 

 

:) 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۰۲ ، ۲۲:۰۷
Romeo Romeoo

خیلی دوست دارم برای مامانم چیزی بنویسم اما آنقدر بیسوادم که نمی‌توانم این حجم از عشق را در جمله جای دهم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۲ ، ۲۳:۴۰
Romeo Romeoo