Romeo

و مرگ مُردن نیست:
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست!
من مرده گان بی شماری را دیده ام
که راه می رفتند؛
حرف می زدند؛
سیگار می کشیدند؛
و خیس از باران
انتظار وُ تنهایی را درک می کردند…

"حسین پناهی"

آخرین مطالب
پیوندها

خستم حوصله هیچ کس را ندارم حوصله چت کردن ندارم حوصله اعضای خانواده ام را هم ندارم حتی حوصله خودم را هم ندارم 

زندگی ام را به تباهی کشانده ام کاش میشد غیب شوم 

دلم می‌خواهد داد بزنم گریه کنم ولی حوصله اش را ندارم 

امسال اولین سالی ست که پشیمانم ، پشیمان از هدر دادنش پشیمانم که زیادی برای دیگران بودم پشیمانم که خودم را ندیدم پشیمانم که با خودم رو راست نبودم پشیمانم که جلوی خود واقعی ام را گرفتم.

از رفتار های خودم از زیادی مهربان بودن هام پشیمانم از فرار از وجدانم 

حس میکنم هیچ وقت قرار نیست خود واقعی ام شوم متعادل نیستم نمیتوانم میانه رو باشم همیشه یا از این ور بوم می افتم یا از آن ورش 

خستم از خودم 

 

:) 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۰۲ ، ۲۲:۰۷
Romeo Romeoo

خیلی دوست دارم برای مامانم چیزی بنویسم اما آنقدر بیسوادم که نمی‌توانم این حجم از عشق را در جمله جای دهم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۲ ، ۲۳:۴۰
Romeo Romeoo

خسته ام در آخرین لحظه های این سال از زندگیم هی حالم بدتر می‌شود درد تمام وجودم را فرا گرفته است خنده هایم نرمال نیست شادی ام جنون وار است درد روحی و جسمی مغزم را چنگ می‌زند انگار بدنم را دارند سلاخی می‌کنند .

خسته ام از این هزارتو اما اگر از من باز سوال کنی که ارزشش را دارد می‌گویم حتما دارد که باز امتحانش میکنم و باز وارد این مسیر میشوم و هرگز از انتخاب خودم پشیمان نمی‌شوم و باز این درد ها را که هرسال تکرار می‌شود و هرسال بدتر از سال قبل است را تحمل میکنم اری ارزشش را دارد تمام زندگی من به این سه ساعت بستگی دارد.

پس‌تحمل میکنم و باز هم تحمل میکنم 

ولی آیا فقط تحمل کافی است؟؟

 

:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۰۲ ، ۱۲:۲۶
Romeo Romeoo

نمیدونم چه جوریه وقتی از اعتماد حرف میزنم و میگم بار ها از اعتمادم سو استفاده شده انگار دارم به طرف مقابل این اجازه رو میدم که باز هم همون کار رو کنه و باز بهش فرصت میدم و باز تکرار میکنه 

آدما نفهم ترین موجودات روی زمینن که فکر میکنن خیلی میفهمن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۵۵
Romeo Romeoo

چند ماه پیش که فروغ بود هر وقت دلم از این دنیا سرد تر میشد اول میرفتم سراغ فروغ برگه های کاهیش را ورق میزدم به شعرهایش خیره میشدم چقد قلم فروغ برایم حقیقی بود و درکش میکردم 

دوست داشتم برگه های خالی از نوشته اش را به متن های خودم تبدیل کنم اما دیگر فروغ نیست ، نیست که در کنج کتاب خانه ام ببینمش لمسش کنم 

 

هیچ وقت نخواهید فهمید آن کتاب چقدر برای من ارزشمند بود و چرا هر روز غصه نبودنش را میخورم

 

 

:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۰۷
Romeo Romeoo

خستم 

مغز سرم درد میکنه حتی حوصله اینکه درست جمله بندی کنم هم ندارم دوس دارم با یه نفر حرف بزنم یه نفر ولی خب چرا باید حرف زد اصن؟ چرا باید دیگران رو هم الکی ناراحت کرد 

خیلی خستم اینقد خستم که حتی توان تموم کردن هم ندارم 

نه میتونم تموم کنم نه ادامه بدم نه شروع کنم 

کاش یه دکمه داشت مغزم و میزدم خاموش میشد کاش تموم میشد کاش 

میخوام برم از اینجا کاش می‌فهمیدن و درک میکردن میذاشتن برم راحت شم 

 

:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۲ ، ۱۹:۰۱
Romeo Romeoo

دارم ادامه می‌دهم 

جالبه است هر وقت که تنها میشوم میگویم این زندگی را تمامش میکنم شاید روزی ده بار این جمله را تکرار کنم اما نوری ته قلبم دارم که دارد کم سو میشو خیلی خیلی سریع تر از آنچه تصور میکردم 

برای خودم وابستگی اینجا کردم که مجبور شم بمانم البته این وابستگی بسیار ناگهانی رخ داد چشم باز کردم و دیدم گرفتارش شدم و هر بار به فکر تمام کردنش افتادم فکر اینکه او هرگز نخواهد فهمید من تمام شده ام خواهد ماند 

اما........

 

 

:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۰۱ ، ۰۰:۰۷
Romeo Romeoo

وقتی شب میشه وقتی همه جا ساکت ساکت میشه باز مغزم شروع میکنه.

شروع میکنه به سرزنش کردن حرف زدن و زدن و زدن

بدنم درد میکنه خیلی خیلی شاید مغزم دردش رو ریخته روی بقیه بدنم نمیدونم فقط اینو میدونم که فقط درد حس میکنم فقط درد.

خسته شدم.

خسته شدم بس هر وقت اومدم پاشم با پتک زدن تو سرم که نه بشین.

از هادی چند وقته خبر ندارم انگار واقعا رفته کاش نرفته بودی کاش با همون صورتت که همیشه یه غرور توش داشت نگام میکردی کاش کمتر توی کتابخونه باهات حرف میزدم کاش فقط یه تخیل نبودی کاش واقعی بودی.

شاید خودم شدم هادی؟

 

:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۳۲
Romeo Romeoo

از امشب (سه شنبه ساعت 10:47 دقیقه شب ۲۳ فروردین 1401) همان آدم قبلی میشوم خود واقعی ام را از آن کمند منفور بیرون خواهم کشید.

خسته میشوم اما کم نمی آورم به همه می‌گویم من اصلی کیست درد برگشت خود واقعی ام را تحمل میکنم

قول می‌دهم این نقاب پر زرق و برق را پاره کنم و خود واقعی ام را به همه نشان دهم.

این مطلب را ده ماه پیش نوشتم و آن را برداشتم.

ترسیدم، ترسیدم آنچه که می خواهم نشوم ترسیدم خود واقعی ام نشوم ده ماه گذشت و من باز ترسیدم .

اما دیگر فرصتی ندارم که بترسم .

 

 

:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۰۱ ، ۱۹:۲۵
Romeo Romeoo

نزدیک بودا کافی بود چنگ بزنم طرفش تا بگیرمش ولی تا دست دراز کردم دور شد خیلی دور .....

 

:)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۱ ، ۱۶:۴۷
Romeo Romeoo