Romeo

و مرگ مُردن نیست:
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست!
من مرده گان بی شماری را دیده ام
که راه می رفتند؛
حرف می زدند؛
سیگار می کشیدند؛
و خیس از باران
انتظار وُ تنهایی را درک می کردند…

"حسین پناهی"

آخرین مطالب
پیوندها

"هرجور راحتی" 

دیگر کشش نداد و با یه جمله تمامش کرد همه آن ۱۵ سال را

 

 The second someone mentioned you were all alone

I could feel the trouble coursing through your veins

Now I know, it's got a hold

Just a phone call left unanswered had me sparking up

These cigarettes won't stop me wondering where you are

Don't let go, keep a hold

If you look into the distance, there's a house upon the hill

Guiding like a lighthouse

It's a place where you'll be safe to feel our grace

'Cause we've all made mistakes

If you've lost your way

I will leave the light on

I will leave the light on

I will leave the light on

I will leave the light on

Tell me what's been happening, what's been on your mind

Lately, you've been searching for a darker place to hide

That's alright

But if you carry on abusing, you'll be robbed from us

I refuse to lose another friend to drugs

Just come home, don't let go

If you look into the distance, there's a house upon the hill

Guiding like a lighthouse

It's a place where you'll be safe to feel our grace

'Cause we've all made mistakes

If you've lost your way

I will leave the light on

I will leave the light on

I will leave the light on

I will leave the light on

I will leave the light on

If you look into the distance, there's a house upon the hill

Guiding like a lighthouse

It's a place where you'll be safe to feel our grace

And if you've lost your way

If you've lost your way

I will leave the light on

And I know you're down and out now, but I need you to be brave

Hiding from the truth ain't gonna make this all okay

I see your pain

If you don't feel our grace and you've lost your way

Well, I will leave the light on

I will leave the light on

 'Cause I will leave the light on

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۲ ، ۱۴:۲۴
Romeo Romeoo

اعتماد کلمه ای که برایش چندی پیش خیلی احترام قائل بودم اما حالا برایم بی ارزش است هر کسی به نحوی باعث شد که باز این کلمه را زیر سوال ببرم هر چقد راستگو تر بودم در مقابلم انسانی دروغگو قرار گرفت 

متنفرم از خودم از اعتماد بی جایی که به هرکسی نشناخته کردم متنفرم از تو که میدانستی چقد سر این موضوع که دیگر نمیتوانم اعتماد کنم حساسم و باز هم دروغ گفتی و ادامه دادی و دادی .....

متنفرم از خودم بخاطر این چند سال حیاتی زندگی ام صرف تو کردم که اعتماد کردم که درکت کردم با دردت گریه کردم با خنده ات خندیدم، برایت نوشتم 

دوست دارم داد بزنم بگم به هیچکس اعتماد نکنین هیچکس هیچکس 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۲ ، ۰۱:۴۳
Romeo Romeoo

نمیدونم چقد دیگه باید از خودم بدم بیاد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۰۲ ، ۱۳:۰۱
Romeo Romeoo
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ مرداد ۰۲ ، ۲۳:۵۴
Romeo Romeoo

ذهنم آنقد درگیر است که حتی نمیتوانم تمرکز بگیرم نمیدانم کجام دارم چیکار میکنم خالی از احساسم حتی بی حسی خودم را حس نمیکنم درواقع هیچ چیزی را حس نمیکنم خدر شده ام 

دوست دارم مغزم را بردارم .

:) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۲ ، ۲۲:۴۲
Romeo Romeoo

خستم حوصله هیچ کس را ندارم حوصله چت کردن ندارم حوصله اعضای خانواده ام را هم ندارم حتی حوصله خودم را هم ندارم 

زندگی ام را به تباهی کشانده ام کاش میشد غیب شوم 

دلم می‌خواهد داد بزنم گریه کنم ولی حوصله اش را ندارم 

امسال اولین سالی ست که پشیمانم ، پشیمان از هدر دادنش پشیمانم که زیادی برای دیگران بودم پشیمانم که خودم را ندیدم پشیمانم که با خودم رو راست نبودم پشیمانم که جلوی خود واقعی ام را گرفتم.

از رفتار های خودم از زیادی مهربان بودن هام پشیمانم از فرار از وجدانم 

حس میکنم هیچ وقت قرار نیست خود واقعی ام شوم متعادل نیستم نمیتوانم میانه رو باشم همیشه یا از این ور بوم می افتم یا از آن ورش 

خستم از خودم 

 

:) 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۰۲ ، ۲۲:۰۷
Romeo Romeoo

خیلی دوست دارم برای مامانم چیزی بنویسم اما آنقدر بیسوادم که نمی‌توانم این حجم از عشق را در جمله جای دهم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۲ ، ۲۳:۴۰
Romeo Romeoo

خسته ام در آخرین لحظه های این سال از زندگیم هی حالم بدتر می‌شود درد تمام وجودم را فرا گرفته است خنده هایم نرمال نیست شادی ام جنون وار است درد روحی و جسمی مغزم را چنگ می‌زند انگار بدنم را دارند سلاخی می‌کنند .

خسته ام از این هزارتو اما اگر از من باز سوال کنی که ارزشش را دارد می‌گویم حتما دارد که باز امتحانش میکنم و باز وارد این مسیر میشوم و هرگز از انتخاب خودم پشیمان نمی‌شوم و باز این درد ها را که هرسال تکرار می‌شود و هرسال بدتر از سال قبل است را تحمل میکنم اری ارزشش را دارد تمام زندگی من به این سه ساعت بستگی دارد.

پس‌تحمل میکنم و باز هم تحمل میکنم 

ولی آیا فقط تحمل کافی است؟؟

 

:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۰۲ ، ۱۲:۲۶
Romeo Romeoo

نمیدونم چه جوریه وقتی از اعتماد حرف میزنم و میگم بار ها از اعتمادم سو استفاده شده انگار دارم به طرف مقابل این اجازه رو میدم که باز هم همون کار رو کنه و باز بهش فرصت میدم و باز تکرار میکنه 

آدما نفهم ترین موجودات روی زمینن که فکر میکنن خیلی میفهمن 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۵۵
Romeo Romeoo

چند ماه پیش که فروغ بود هر وقت دلم از این دنیا سرد تر میشد اول میرفتم سراغ فروغ برگه های کاهیش را ورق میزدم به شعرهایش خیره میشدم چقد قلم فروغ برایم حقیقی بود و درکش میکردم 

دوست داشتم برگه های خالی از نوشته اش را به متن های خودم تبدیل کنم اما دیگر فروغ نیست ، نیست که در کنج کتاب خانه ام ببینمش لمسش کنم 

 

هیچ وقت نخواهید فهمید آن کتاب چقدر برای من ارزشمند بود و چرا هر روز غصه نبودنش را میخورم

 

 

:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۰۷
Romeo Romeoo