Romeo

و مرگ مُردن نیست:
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست!
من مرده گان بی شماری را دیده ام
که راه می رفتند؛
حرف می زدند؛
سیگار می کشیدند؛
و خیس از باران
انتظار وُ تنهایی را درک می کردند…

"حسین پناهی"

آخرین مطالب
پیوندها

تنگنا

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۴۷ ب.ظ

حس جدیدی را دارم احساس میکنم تمام روحم او را مطلبد اما خودم حسم را پس میزنم . من ؟؟؟ نه قرارمان این نبود باورم نمی‌شود برای من اتفاق افتاده است .

ناگهان ترسیدم نتوانستم نگاهش کنم.

ترسیدم ، ترسیدم نگاهم برا بخواند با خودم کلنجار رفتم باز نگاهش کردم دنیای من روشن تر شده بود رنگ گرفته بود شور و شوقم برای زندگی دوچندان شد.

به دنبال نشانه ای برای نفرت در او گشتم اما به پروانه هایم بیشتر غذا دادم.

چشمان زیبایش، تعجب کردن هایش ، حزف زدنش همه و همه برای خوشایند بود .

ناخودآگاه در تماشایش غرق شدم صدایش را نشنیدم و فقط و فقط او بود که وجود داشت و "کاش این لحظه تا ابد باقی می‌ماند "

فکر اینکه آیا حسم را درست شناخته ام مغزم را می‌خورد این حس را نمی‌شناسم پر از درد است ترسناک است اما باز دلم می‌خواهد او را ببینم و باز تجربه اش کنم.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴/۰۳/۰۹
Romeo Romeoo

نظرات  (۱)

یه لحظه حس کردم برای من نوشتی:) ولی آخه تو؟ چطور؟ تو از نوشتن بدت میومد. تو از خوندن نوشته ها هم بدت میومد ولی بازم سعی میکردی نوشته های منو بخونی. تو هنوزم منو دوست داشتی و با تمام دوست داشتنمون از هم گذشتیم. تو که اصلا تو حس و حال وبلاگ نویسی نبودی.. پس نه تو اون نیستی. تو واسه من ننوشتی. فقط من یه لحظه دلم خواست تو اون می‌بودی. دلم خواست واسه من نوشته بودی‌. دله دیگه..

پاسخ:
نه من اون نیستم اما منم یک لحظه دلم خواست شخصی که واسش نوشتم متنم رو میخوند 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی