تنهاتر
يكشنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۴۳ ب.ظ
الان که تنها تر شدم حتی اگر بمیرم کسی نخواهد فهمید حتی خانوادم انها نیز فکر میکنند یا دارم درس میخوانم یا فیلم میبینم سرم در کار خودمم است و فردای آن رو وقتی مامانم بخواهد با نفرت من را بیدار کند شاید متوجه میشود که من مردم شاید هم نشود او روی شغلش بسیار حساس و جدیست و من آن لحظه از صبح اهمیتی برایش ندارم.
پدرمم که تا ظهر به سمت اتاق من نمی آید...
بردارم؟!! مگه هست؟ اما برای من دیگر عنوان بردار را ندارد اون نیز من را به عنوان خواهر خودت نمیداند ولی این قضیه نباید اینقد من را ناراحت کند و قلبم را بخراشد......
رفیق؟ آن هم تمام شد
بله من تنهاتر شدم دیگر کسی را نمیشناسم که بتوانم به او اعتماد کنم و او نیز به من
بتوانم بدون آنکه ناراحت شود نگرانش شوم احوالش را جویا شوم مراقبش باشم و از اعتمادم سواستفاده نکند
:)
۰۲/۱۱/۰۸
چرا وقتی کسی چیزهایی مینویسد که توصیف حال من است من مخالفتم درونم شروع میشود و انکار میکنم و میگویم نه ... اینطور نیست ... اصلا اینطور نیست که این میگوید ... من مثل این انقدر داغون تنها نشدم ... نمیدانم این انکار ندارونم برای چیست ...
امیدوارم انتظار همدردی را نداشته باشی که در این صورت معذرت ...